تقدیم به تمام عاشقان

تقدیم به تمام عاشقان

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 68
بازدید دیروز : 422
بازدید هفته : 1299
بازدید ماه : 2386
بازدید کل : 35178
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1


نجات عشق

در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می كردند: شادی.غم.غرور.عشق

 روزی خبر رسید كه به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت همه ساكنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترك كردنداما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند كردند چون او عاشق جزیره بودوقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت عشق از ثروت قایقی با شكوه جزیره را ترك می كرد خواست و به او گفت :آیا می توانم با  تو همسفر شوم؟ثروت گفت :نه! مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگرجایی برای تو وجود ندارد

پس عشق از غرور كه با یك كرجی زیبا راهی مكان امنی می شد كمك خواست ببرم غرور گفت:نه! چون تمام بدنت خیس و كثیف شده و قایق زیبای مرا كثیف خواهی كرد.

غم در نزدیكی عشق بود. عشق به عم گفت : اجازه بده تا من با تو بیایم. غم با صدای حزن آلودگفت: من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم.

عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد اون آنقدر غرق شادی و هیجان بود كه حتی صدای عشق را هم نشنید.

 آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر نا امید شده بود كه ناگهان صدای سالخورده گفت : بیا من تو را خواهم برد سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترك كرد. وقتی به خشكی رسیدند پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شدكسی كه جانش را نجات داده بود چقدر به گردنش حق دارد! عشق آنقدر خوشحال بود كه حتی فراموش كرد نام پیر مرد را بپرسد !

عشق نزد علم كه مشغول مسئله ای روی شنهای ساحل بود رفت و از او پرسید:آن پیرمرد كه بود؟علم پاسخ داد: زمان،عشق!؟

عشق با تعجب گفت: اما او چرا به من كمك كرد؟ علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: تنها زمان قادر به درك عظمت عشق است..............

 

خوب امیدوارم كه خوشتون اومده باشه . و هیچ وقت غم در زندگی شخصیتون سایه نندازه.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 9 مهر 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان کرديم .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to razeeshgh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com